دخترمهتاب

پربیننده ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۶ دی ۹۶، ۲۳:۱۱ - محسن رحمانی
    :)
  • ۳۰ شهریور ۹۶، ۰۳:۱۹ - ramin pazoki
    لایک
  • ۷ شهریور ۹۶، ۱۳:۱۷ - محمد محمدیان
    سلااام
پیوندها

پشت حرف های یک مرد
پشت نوازش ها
سرزنش ها
پشت تمام نگاه های معنی دارش …
پشت سکوتش
پشت لبخند های پراز رازش …
عشقی است پنهان تر از محبت زنانه …

مــن
اخـــم کردن تـــو رو
به خنـــدیدن با کســی دیــگه عوض نمیکــنم…
مــن؛❤
روزای سخــت با تـــو رو
با روزای خــوب کنار کســی دیگه عــوض نمیکــنم…
مــن؛❤
حـتی نداشــته هایــت را
با داشتــه های کسـی دیگه عــوض نمیکنــم…
❤مــن؛❤
حتــی اگه نباشــی هم
جاتـــو با کســی عوض نمیکنــم…

ham (3)

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۳۲
دخترمهتاب ...


۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۱۵
دخترمهتاب ...


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۰۴
دخترمهتاب ...

نمى‏دانید؛

 واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم،

 دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند.
نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟

 و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى‏زنید؛

 در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏اى از زیبایى‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همراه شما نیست
.

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مى‏بینى که مى‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد این حجاب!

خدایا! لذتم مدام باد

.

 

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۹
دخترمهتاب ...


۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۵۳
دخترمهتاب ...

دلتنگ که میشم ....

میشینم پای سیستم

گوشیمو میزارم و شروع میکنم به گوش دادن موزیک

چشامو میبنـــدم ، حس ام رو زیر زبونم مزه مزه میکـــنم و ...

راهی میشم توی کوچه های خاطرات

توی هر کوچه که قدم میزارم ، یاد یکی از خاطره هام میافتم

آروم آروم قدمهامو بر میدارم تا مرورشون کنم

اگه این خاطرات نبود

 همین نفسی که به زور بالا میاد ، دیگه بهونه ایی نداشت واسه بالا اومدن


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۲۲
دخترمهتاب ...

http://s4.picofile.com/file/7908938923/1005607_591018054271237_646633583_n.jpgدیشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لای تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهایم را  ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پایت همه جا جاریست...
اما...
دوباره تکرار داستان همیشگی
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت می گردم......مثل همه روزهای نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها می گیرم...!
شاید برگی را از قلم انداخته باشم!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۱۲
دخترمهتاب ...

 

زن آزاد می شود...

اما نه با کتاب و دانش و ایجاد فرهنگ و روشن بینی و بالارفتن سطح شعور و سطح احساس و سطح جهان بینی...

بلکه با قیچی!

قیچی شدن چادر!

زن یک باره روشنفکر می شود!

و مرد با سکوت در قبال عریانی زن روشنفکر می شود!

این آزادی و روشنفکری که شما می گویید همسایه جهل و عقب ماندگی  و ضد زن است.

من شکایت دارم...


از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرم زهراست 

از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را؛ 

چـــــرا نمی فهمی؟ 

این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد...

حـــُرمــت دارد ...!


 




 




۳۴ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۱۶
دخترمهتاب ...

کارت پستال درخواستی طراحان

روی تخته سنگی نوشته شده بود : اگر جوانی عاشق شد چه کند ؟
من هم زیر آن نوشتم : باید صبر کند .
برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود : اگر صبر نداشته باشد چه کند ؟
من هم با بی حوصلگی نوشتم : بمیرد بهتر است .
برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم ، انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد ، اما ...
زیر تخته سنگ ، جوانی را مرده یافتم !

۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۰
دخترمهتاب ...

دختر : یعنی چی خسته شدی ؟ 

پسر : خسته شدم از دوستی باهات.... نمیتونم !   

دختر : مگه نمیگفتی عاشقمی؟

نمیگفتی هیچوقت ترکم نمیکنی؟   

پسر : من دیگه نمیخوام دوست باشیم بروووووو .... 

دختر : چرا مگه من چیکار کردم ؟  

پسر : بزرگنرین کار ممکنوووووو!   

عاشقم کردی ... عاشق خودت !!   

برو...برو با دنیای مجردیت خداحافظی کن...  

میخوام خانومم بشی...همسرم...تک بانوی خونم نه دوستم !!!  

به سلامتی همچین پسری...


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۰۶
دخترمهتاب ...