آرامش خیالم توووووویی...
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ب.ظ
تمام تو
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺍﺯﺗﻤﺎﻡ ﺯﻣﯿﻦ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺍ
ﻭﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻮ
ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﻔﻞ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ
چشمانم را بسته بودم
حضورت را احساس میکردم
دستان سردم
گرمایت را لمس میکرد
تو کنارم بودی
و مرا ب اغوشت فرا میخواندی
چشمانم را بسته بودم
تو هر لحظه نزدیک تر میشدی
تا اینکه دستانم را فتح کردی
حسی مبهم تمام وجودم را لرزاند
نفس هایت مرا آرام میکرد
و در همان لحظه بود ک
لب هایت گونه هایم را نوازش کرد
گونه هایم خیس شده بود
چشمانم را باز کردم
تو نبودی
اشهایم جای لب هایت مرا بوسیده بودند...
۹۵/۰۲/۲۷
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هم میهن ارجمند! درود فراوان!
با هدف توانمند سازی فرهنگ ملی و پاسداری از یکپارچگی ایران کهن
"وب بر شاخسار سخن "
هر ماه دو یادداشت ملی – میهنی را به هموطنان عزیز پیشکش می کند.
خواهشمنداست ضمن مطالعه، آن را به ده نفر از هم میهنان ارسال نمایید.
آدرس ها:
http://payam-ghanoun.ir/
http://payam-chanoun.blogfa.com/
[گل]
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥